اومدم ولي بازم ميرم
قايقي بايد ساخت...
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمان را بیدار کند
قایق از تور وتهی
ودل آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبی دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور باید شد دور
مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود
هیچ آیینه تالاری سر خوشی ها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی مشعلی را ننمود
دور باید شد دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریا ها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بام ها جای کبوتر هایی ست که به فواره ی هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر شاخه ی معرفتی ست
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد
پشت دریا ها شهری ست
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحر خیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریا ها شهری ست!
قایقی باید ساخت
به كوروش چه خواهيم گفت...
به کوروش چه خواهیم گفت
اگر سر بر آرد ز خاک
اگر
باز پرسد ز ما
چه شد دین زرتشت پاک
چه
شد ملک ایران زمین
کجایند مردان این سرزمین
به
کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر دید و پرسید از حال ما
چه
کردید بُرنده شمشیر خوش دستتان
کجایند میران سر مستتان
چه
آمد سر خوی ایران پرستی
چه کردید با کیش یزدان پرستی
به
شمشیر حق ، نیست دست
که بر تخت شاهی نشسته است ؟
چرا
پشت شیران شکسته است ؟
در ایران زمین شاه ظالم کجاست ؟
هوا
خواه آزادگی ،
پس چرا بی صداست ؟
چرا
خامش و غم پرستید
کمر را به همت نبستید
چرا
اینچنین زار و گریان شدید
سر سفره خویش مهمان شدید
چه
شد عِرق میهن پرستیتان
چه شد غیرت و شور و مستیتان
سواران
بی باک ما را چه شد
ستوران چالاک ما را چه شد
چرا
مُلک تاراج می شود
جوانمرد محتاج می شود
چرا
جشنهامان شد عزا
در آتشکده نیست بانگ دعا
چرا
حال ایران زمین نا خوش است
چرا دشمنش اینچنین سر کش است
چرا
بوی آزادگی نیست، وای
بگو دشمن میهنم کیست، های
بگو
کیست این ناپاک مرد
که بر تخت من اینچنین تکیه کرد
که
تا غیرتم باز جوش آورد
ز گورم صدای خروش آورد
به
کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک ...
سلامي دوباره
سلامي دوباره خدمت تمام دوستان گل و مهربونم.اميدوارم حال همتون خوب باشه.خدا كنه ازم گله اي نداشته باشيد.
خيلي خيلي معذرت ميخوام كه نتونستم بهتون سر بزنم.به مدت يك ماه رفته بودم مسافرت و به اينترنت دسترسي نداشتم كه بيام و همنشين صحبت هاي زيبا و دلنشين شما بشم.
اميدوارم بتونم هرجور شده جبران كنم.خيلي خوشحال شدم با وجود اينكه من نميتونستم به شما سر بزنم اما شما منو از ياد نبرديد.
با آرزوي بهترين ها براي شما دوستان عزيزم،و همچنين آرزوي سلامتي براي ايران و ايراني
~~حرف هاي ناگفته~~
یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که مث شعر فروغ زیباست
از اون حرفها که یک عمره به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملو
از اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زد
از اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بد
نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونی
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ست
مثل فرياد نسلي كه پر از عشق پر از کینه ست
پر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه
میگه میگه . . .
همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست
همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ست
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم
وداع
ميروم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه ي خويش
به خدا ميبرم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه ي خويش
ميبرم تا كه در آن نقطه ي دور
شستوشويش دهم از رنگ گناه
شستوشويش دهم از لكه ي عشق
زين همه خواهش بيجا و تباه
ميبرم تا ز تو دورش سازم
زتو اي جلوه ي اميد محال
ميبرم زنده به گورش سازم
تا از اين پس نكند ياد وصال
ناله ميلرزد،ميرقصد اشك
آه،بگذار كه بگريزم من
از تو،اي چشمه ي جوشان گناه
شايد آن به بپرهيزم من
بخدا غنچه ي شادي بودم
دست عشق آمد و از شاخم چيد
شعله ي آه شدم،صد افسوس
كه لبم باز برآن لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
ميروم،خنده به لب خونين دل
ميروم از دل من دست بردار
اي اميد عبث بي حاصل
فروغ فرخزاد
يادش گرامي
خدایم...آه...خدایم
خدایم خدایم آه ای خدایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمیپرسم چرا این شد سزایم
آه ای خدایم بشنو صدایم
گلویم مانده از فریاد فریاد
ندارد کس غم مرگ صدا را
به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گل های به خون غلتیده سوگند
به مادر سوگوار جاودانه
که داغ نوجوانان دیده سوگند
خدایا حادثه در انتظار است
به هرسو باد وحشی در گذار است
به فکر قتل عام لاله ها باش
که خواب گل به گل کابوس خار است
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
خدایا در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان نگردان
عطا کن دست بخشش همتم را
خجل از روی محتاجان مگردان
الهی کیفرم را میپذیرم
که از تو ذات خوت را پس بگیرم
کمک کن که با ناحق نسازم
برای عشق و آزادی بمیرم
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
نوروز باستانیتان مبارک
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم
با اینا خستگیمو در میکنم
درود
دوستای گل من عید همتون مبارک
امیدوارم سالی خوب و عالی داشته باشید و ایرانی سبز داشته باشیم.
و همچنین آرزوی سلامتی برای ایران و ایرانی و با برآمدن آفتاب از فراز البرز و تابش آن بر فراز ایران زمین.
دلهایتان شاد و روز و روزگارتان خوش.
بازم بهتون میگم عیدتون مبارک
تا درودی دیگر بدرود.
نوروز همه ی ایرانیان مبارک باد
دوباره رسیدن فصل بهار ... دوباره نوشدن قول و قرار
دوباره محبت و آشتی کنون ... خوش باشین تو این دوروزه روزگاردوباره فصل شکفتن دله ... دوباره کنار گذاشتن گله
نکنه یه وقتی یادمون بره ... که دیگه برنمیگرده این بهار
عید اومده... عید اومده... عید اومده... بهاره
شادی رو ... به خونه مون میاره ...
دلای بی قرار ... ثانیه ها رو می شماره ...
بیا تا دعا کنیم ... دلخوشی از راه برسه...
دلامونو وا کنیم ... که این روزا مقدسه...
هر کی آرزو داره ... به آرزوهاش برسه ...
لحظه ها رو بشماریم ... سال نو از راه برسه
بچینیم سفره ی هفت سین ... بشینیم کنار هم
از خدای مهربون ... شادی بخواییم برای هم
عید اومده... عید اومده... عید اومده... بهاره
هر چی از خدا میخوای... واست هدیه بیاره
دلای بی قرار ... ثانیه ها رو می شماره..