عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

درد دل باشما

 سلام 

اول از همه بگذارید که شعری که در پادگان گفتم برایتان بر روی 

 وبلاگ بگذارم وشما هم با خواندن وارسال نظر من را خوشحال کنید

نوشتم با صدائی از برگ انگور

شدم سرباز گشتم از وطن دور

بسوزد انکه سربازی بنا کرد

جفا بر ما نکرد بر دختران کرد

نگو شیروان بگو دروازه غم

نگهبانی زیادو مرخصیش کم

به خود گفتم که این طبل نظام است

دو سال شخصی گری بر من حرام است

اه به صف کردن .تراشیدن سرم را

لباس سربازی کردن تنم را

لباس سربازان فانسخه داره

دل سرباز همیشه غصه داره

گروهبانان مرا بیچاره کردن

لباس شخصیم را پاره کردن

بمیرد انکه غربت را بنا کرد

دلان مادران را چشم به راه کرد

چرا مادر مرا 20 ساله کردی

میون پادگان اواره کردی

زوقتی خورم من سیب زمینی

شدم سرباز نیروی زمینی

الهی شیروان که خاکت شور زار است

غذای پادگانت زهر مار است

خیال کردم که سربازی دو سال است

ندونستم که عمر یه جون است

خوب اینم شعر ولی جون مادرت نظر بده

حال سر صبح از خواب بیدار شدم وعقلم به جائی خطور نمیده

که چه چیزی برای شما در وبلاگ بنویسم فقط رو حسابی که به شماعلاقه داشتم

از خواب بیدار شدم تا کمی درددل کنم چون شاید تا ۲۰ روز دیگر نباشم

بگذراید باز هم کمی حرف دل بنویسم

بگذارید که از عشق و از جامعه عاشقی بنویسم

بگذارید از مردو از نامرد بنویسم

کاش می شد قلب اونیکه دوست داشتی بدست بیاری کاش تموم دوستی ها تو یه خنده خلاصه نمی شد تا الان باعث بشه از من جدا باشی اصلا این جوری بگم کاش به کسی که دوسش داری بتونی بهش بگی دوست دارم لازم نباشه بشینی تا که اون بیاد از جلوت رد بشه یه خنده کنه تو رو دیونه کنه بد براحتی بزاره بره

وندونه با دل تو چی کرده فقط بدونه یه خنده برا رفاقت ها بسه

اگه کمی به من فکر کرده بودی دیگه الان لازم نبود تو یه جا باشی من جای دیگر

نمی دونم دیگه چی بگم بیشتر از این گفتن حرمتش و میاره پائین

بیشتر گفتن امکان داره خاطرات خوش رو هم از بین ببره

کاش قلبت مرا درک می کرد

خنده ای از ته دل به من هدیه نمی کرد

کاش هیچ وقت خنده بر من تو نمی کردی

دل دیوانه را عاشق نمی کردی

کنم گریه برایت"" که شاید بیرون رود مهرت زقلبم

ولی بازم تو دریادم:: نمی اید کمی خوابم

               

   خیانت در عشق قشنگ نگاه کن به عکس

 کاش از اول یا خنده نمی کردی ویا یه دل نه صد دل من را عاشق نمی کردی

وولش غربت وتنهائی بد دردی که من کشیدم و زمن از ان دگر مپرس

من تمام حرفای دل رو به صورت شعری در می اورم حالا شاید

وزن وقیدوقافیه نداشته باشه ولی حرفه دل ومی گن هر چه از دل برون اید خوش اید

این شعر تقدیم به بی کس های عاشق

حرف قشنگی بود نه بی کس های عاشق

در این ظلمت شب که یاور نداری

در این دنیا که امیدی نداری

دلت و باید به چی خوش بکنی

پیش کی؟ اون به کی هدیه کنی

روزا رو باید یه جوری شب کنی

دلت به چه بهونه سر گرم بکنی

برای سبک شدن دل پر خونت باید

اشگت و از ته دل به کی هدیه کنی

                  جون هر کی دوست داری نظر بده حداقل ما امیدوار باشیم

وصیت نامه پناهی

از خدا خواستم عادت‌های زشت را ترکم بدهد.خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی. از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد.فرمود: لازم نیست، روحش سالم است؛ جسم هم که موقت است. از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند.فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطاکردنی نیست، آموختنی است.گفتم: مرا خوشبخت کن.فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو. از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.فرمود: رنج از دلبستگی‌های دنیایی جدا و به من نزدیک‌ترت می‌کند. از او خواستم روحم را رشد دهد.فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی.از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده‌ام. از خدا خواستم کمکم کند همان‌قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد

                      وصیت نامه زیبای حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند! روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد! در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.

شعرای خودم

در مورد ایدیم

 

ایدی من ازادیه **رفیق تنهائیمه

برا تنها نبودن تو خونه**

میشنم پاش تا نشم یه دیونه

 وقتی قبض تلفن زیاد میاد

بابا من ودعوا می کنه به من میگه ای دیونه

میگه مگه اون چی داره که تو شدی یه دیونه

 میگم برا وقت بیکاری به کسی ربطی نداره

 میگه پسر معتاد شدی ول کن بابا تو خل شدی

میگم خل نشدم یه عاشق تنها شدم

اره اینم شده شده زنگیمون

 تا که بیاد تو ایدیمون یه همزبون

          **********

ایدیم شده غمخوارم

یارو یاورودلدارم

یار من شده این ازادی

چون که او هست همیشه در یادم

در پی یه دوست همیشه عطشانم

بازو در میون ایدیهاهنوز که من تنهایم

azadi_man2003 ** اینم ایدیم**

در مورد امام رضا

 

ما که بچه مشهد قدر امام رو می دونیم 

حاجت این دلمون ز اقا زود میگیریم 

ما که غرق گنهیم اینم که خوبم می دونیم

ولی اون مهربونه مار ومی بخشه می دونیم 

اقامون مهربونه با مهموناش 

 اقامون حاجت می ده به زائراش

اقا این گنهکاره ساکن مشهد ولی

 دلش تو کرببلا ست قسم به مولامون علی

اقا جون جوادت تسکرش و امضا بکن

تا بره دعا کنه بهره فرجه پسرت

اخه این جوری میگن این رفقا

دعا ها رد خور نداره تو کربلا

پس می رم دعا کنم تو حرمه امام رضا

تا که قسمتم بشه برم به سوی کربلا

البته اینم بگم تو این عالم عشقی دارم

عشق من رقیه خاتون دختره شاه جهون

غربت

چرا هیچ کس من و یاری نمی ده

چرا کسی به من محلی نمیده

چرا این دوستا من و رفیقشون نمی دونند

هر روزی من و به یک بهونه ای می رنجونند

کار من شده فقط غصه وغم

یک چشم اشگ وچشم دیگم ماتم

پس برم سر بزارم به قبرستون

که شاید مرگ منم  زودی بیاد به گورستون

ارزوی دلم اینه که بمونه غریبه

اشنا بمونه با این زمونه

اخه این زمونه هیچ وفائی نداره

لیاقت اشگای من و تو رو اصلا نداره

 

تنهائی

مگه من عاشق نبودم

 مگه من دوست نداشتم

مگه من تو رو همیشه

تو خاطرات نداشتم

چرا به دلم تو نا رو می زنی

قلبم ومی شکنی باز وسله مزنی

به خدا می رم پیش امام رضا نفرین کنم

ولی باز دلم نمی یاد" چون تو در یاد منی

ولی این رسمش نبود من و تنها بزاری

میون این ادما من وبی کس ویاور بزاری

 

دوستت دارم  

به روی گل نوشتم که دوستت دارم ""باد امد ان را پرپر کرد به روی سنگ نوشتم که دوستت دارم"""سیل امد وان را خرابش کرد به روی دستم هک کردم که دوستت دارم""دوست امد ان را پاکش کرد به روی شیشه نوشتم که دوستت دارم"""باران امدو شیشه را پاکش کرد اخری ماندم چه کنم به کی وکجا نویسم که دوستت دارم امد ندا به قلبم اینطور!!سینه را بشکافو به روی قلبت نویس که دوستش داری؟؟؟؟؟؟؟؟

حکایت پند اموز

روزی مردی مستجاب الدعوه پای کوهی نشسته بود
که به کوه نظری انداخت و از اونجا که با خدا خیلی دوست بود گفت: خدایا این کوه رو برام تبدیل به طلا کن.

 در یک چشم بر هم زدن کوه تبدیل به طلا شد.مرد از دیدن این همه طلا به وجد آمد و دعا کرد:

 خدایا کور بشه هر کسی که از تو کم بخواد.در همان لحظه هر دو چشم مرد کور

داستان لوئیز ردن زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند. جان لانگ هاوس، صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی اندااخت و محلش نگذاشت و با حالت بدی سعی کرد او را بیرون کند. زن نیازمند درحالی که اصرار میکرد گفت: آقا ... شما را به خدا قسم میدهم به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم. جان گفت که نسیه نمی دهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه میخواهد ... خرید این خانم با من. خوارو بار فروش گفت : لازم نیست ... خودم می دهم ... لیست خریدت کو؟ لوئیز گفت : اینجاست ... جان گفت : لیست ات را بگذار روی ترازو ... به اندازه وزنش هرچه خواستی ببر...! لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت ... همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پائین رفت ... خواربار فروش باورش نمی شد ... مشتری از سر رضایت خندید ... مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد ... کفه ترازو برابر نشد ... آن قدر چیز گذاشت تا بالاخره کفه ها برابر شدند ... در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است ... کاغذ لیست خرید نبود ... دعای زن بود که نوشته بود : " ای خدای عزیزم ... تو از نیاز من باخبری ... خودت آن را برآورده کن " فقط اوست که می‌داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است . دعا بهترین هدیه رایگانی است که می‌توان به هر کسی داد و پاداش بسیار برد خدایا شکر...///./؟؟؟؟ 

 روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه میکند.هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارندو تندتند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند.مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالیکه داشت نامه ای را باز می کرد،گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها وتقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی ازفرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها یی به زمین میفرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است. مرد باتعجب از فرشته پرسید:شما چرا بیکارید؟فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستندولی عدهبسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر....؟؟؟؟؟>.... 

  در تعطیلات کریسمس، در یک بعد از ظهر سرد زمستانی، پسر شش هفت سالهای جلوی ویترین مغازهای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباسهایش پاره پوره بود. زن جوانی از آنجا میگذشت همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشمهای آبی او خواند دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش کفش و یک دست لباس گرمکن خرید. آنها بیرون آمدند و زن جوان به پسرک گفت حالا به خانه برگردانشالله که تعطیلات شاد و خوبی داشته باشی پسرک سرش را بالا آورد،نگاهی به او کرد و پرسیدخانم! شماخداهستید؟زن جوان لبخندی زد و گفت نه پسرم. من فقط یکی از بندگان او هستم پسرک گفت: مطمئن بودم با او نسبتی دارید 

 
 

شخصیت زن

 ر مورد افرینش زن

زن "ریحانه آفرینش" ، در طول تاریخ همواره مورد بحث و توجه بزرگان واقع گردیده و دیدگاه های مختلفی در مورد او وجود دارد.

در مطلب ذیل مختصرا سخن بعضی از بزرگان در بیان جایگاه، مقام و ارزش زن ارائه گردیده است:
رسول اکرم (ص) : بهترین متاع دنیا ، همسر شایسته است  

 

 حضرت علی (ع) : دختر ، فرزندی است مهربان ، مونس ، مددکار ، مبارک و مربی  

امام سجاد (ع) : بهترین ِ فرزندان شما دخترانند  

 امام صادق (ع) : دختر « حسنه » و پسر « نعمت » است ، حسنه ثواب و نعمت حساب دارد .
امام صادق (ع) : بیشترین خوبی در وجود زنان است .  

امام خمینی (ره) : از دامن زن است که مرد به معراج می رود  

. علامه اقبال لاهوری : زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است

لامارتین : منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود

 امرسون : تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است  

.شیلر » شاعر انگلیسی : هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است 

 ناپلئون : اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟

  آناتول فرانس : زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست .  

ویلیام شکسپیر : چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش  

گوته : زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است

برنارد شاو : زن شاهکار خلقت است

 

خودم****زن همدم وهمراه ویاور مرد در سختیها