عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

وصیت نامه پناهی

از خدا خواستم عادت‌های زشت را ترکم بدهد.خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی. از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد.فرمود: لازم نیست، روحش سالم است؛ جسم هم که موقت است. از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند.فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطاکردنی نیست، آموختنی است.گفتم: مرا خوشبخت کن.فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو. از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.فرمود: رنج از دلبستگی‌های دنیایی جدا و به من نزدیک‌ترت می‌کند. از او خواستم روحم را رشد دهد.فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی.از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.فرمود: برای این کار من به تو زندگی داده‌ام. از خدا خواستم کمکم کند همان‌قدر که او مرا دوست دارد، من هم دیگران را دوست بدارم.خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد

                      وصیت نامه زیبای حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید. به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد! مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند! روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید! کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد! در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند. از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.
نظرات 9 + ارسال نظر
حمید رضا سلطانی شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 19:29 http://abozar2000.blogfa.com

آقا خیلی گلی این وب لاگ آخرشه خیلی جالب طراحی شده به امید اینکه یه روزی به عشق واقعی خودت برسی ؟چون خیلی عشقولانه نوشتی؟خیلی گلی دوست عزیزآقا محسن

پریسا دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:42

اقا محسن خیلی خوب بود مثل قبلی اما بهتر از اون.مخصوصا این قسمتش واقعا علی بود.ارزو میکنم خدا همیشه یاورت باشه .

negar دوشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:19

kheyly webloget khoshgelo basaslighe bo0d omidvaram hamishe movafagho piro0z bashy ghorbanat negar

آیناز سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:23

محسن وبلاگت زیباست.تیکه های خوشنویسیشو بیشتر کن موفق و موئد باشی.

محمد حسین جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:06 http://ashtarijan.blogfa.com

دیدی که من بامرامم الان که اینو می نویسم صبح جمعه هست حین چت با تو خیلی باحاله دمت جزغاله

فروغ پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:11

خیلی خوب بود عزیزم

یاشار سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:23 http://www.yashar2fane2005.blogfa.com

سلام
بازم میگم وبلاگ بسیار جالبی داری
امیدوارم همیشه موفق باشی
به منم سر بزن

محمد پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:11

خوبه عزیزم
خیلی باحاله . کارای گرافیکیشو بیشتر کن . عکسای شادو بانشاط که با آقا منافات نداره .

میترا سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:56

نازنین جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد