عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

تقدیم به عاشقان دلسوخته

ولنتاینتو مبارک شعر ازخودم وتقدیم به شما
چه شبهای که تا صبح. به یاد تو سپری شد.
چه روزهای که اسم تو. واسه قلبم بهونه شد.
تو میگفتی که میخواهم. عزیز خانه ات باشم
چرا این گونه تورفتی که خانه بی تو خالی شد
دلیل رفتنت شمع درونم بی بهانه اب میکرد
چرا رفتی دلیلش را ؟خواب یا رویا نفهمیدم.
چو عکست روی دیوار.. به نقاشی کشیدم.
به چشمانه سیه رویت.. غمی رامن نمیدیدم
فقط اخر نمیدانم چرا اینگونه حکم کردی؟
که قلبم مثال حکم آس دل. تنهاترین کردی
فدای رفتنت بازم که شاید باز ایی.
من اخر قول دادم.به قلبم بازمی أیی.
شبی غمگین شبی بی روح شبی بیار بازا
که باز امشب به همراه. سحر اصلا نمیای
شبی غمگین ،شبی بارانی وسرد.
مرادرغربت فردارهاکرد.دلم درحسرت دیداراوماند.مراچشم انتظارکوچه هاکرد.به من میگفت:تنهایی غریب است.ببین باغربتش بامن چه هاکرد.تمام هستی ام بود و ندانست.که درقلبم چه اشوبی به پاکرد.چراهرگزشکستم رانفهمید؟اگرچه تاته دنیاصداکرد!
صدایش گوش من را هم نرنجاند.ان صدا لالایی رویای من بود.چه میشد گوش من کر بود دوستتدارم هایت را نشنیده بودم.شاعر خ و د م.محسن سمیع زاده

بنویس

بنویس ای قلم مشکی غمگین بنویس   بنویس از غم این سینه سنگین بنویس 

بنویس ای قلم قرمز من از دل خون       بنویس لیلی ما خسته شده از مجنون

بنویس کاسه مارا نشکسته لیلی         جای کاسه دل ما را بشکسته لیلی

بنویس ای قلم زرد پریشانی من           بنویس از دل واز عشق پشیمانی من

بنویس امده پاییز به باغ دل من       دوری از فصل بهار است همه مشکل من

اسمان را قلم ابی من زیبا کرد            صفحه بعد مرا موج زد و دریا کرد

قلم سبز کجای چرا گمشده ای      نکند غرق در این موج تلاطم شده ای

صفحه بعد سفید است ننویسد چیزی    گه زمستان برسد اخر هر پاییزی

دفترم فصل زمستان شدوتا پایان رفت   قلم سبز که گم شد زوجودم جان رفت


نظر بذارید در مورد شعر اگه نظرا خوب باشه شعرا دیگه هم میذارم.محسن سمیع زاده