عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشق خودم

                                       شکست خودم

                          داستان عشقولانه خودم 

یه روز از روزای خدا که تازه مدارس باز شده بود من اتفاقی وناخواسته با یه دختر به نام عاطفه دوست شدم واز همون اول من به اون گفتم به هیچ عنوان ما به درد ازدواج با هم نمیخوریم پس در مورد ازدواج با من صحبت نکن .اونم قبول کرد ورفاقت ما شروع شد من دوسش داشتم نه اونجور که اون من رو دوست داشت بلخره ما با هم بودیم وباهم بیرون میرفتیم عشق بازی می کردیم و..یک روز این خانوم رو حساب کل کل شماره من رو تو مدرسشون پخش کرد و گفت محسن با کسی غیر من دوست نمیشه چند روزی بود که پشت سر هم گوشی من زنگ می خورد و صداهای مختلف ودخترهای متفاوت به من زنگ میزدند منم از فرصت سوعه استفاده کردم وهر کی زنگ میزد اون رو برا یکی از دوستام چک میزدمتا روزی که یک دختری به من زنگ زد وبا خود شیرینی وناز صحبت کردن قاپ من رو دزدید ومن رو مجبور کرد که با اون دوست بشم بلخره روز اول قرار فرا رسید یک دختر سفید. صورت گرد وبا نمک اومد سوار ماشینم شد وگفت راه بیفت. واز اینجا بود که رفاقت ما شروع شد من بهش گفتم نمی تونم به همین راحتی عاطفه رو کنار بزارم وبزار در کنار تو باشه وکمکم کنارش بزارم اونم قبول کرد و به من 6ماه فرصت داد تا اون رو کنار بزارم .بلخره عاطفه هم از ماجرا خبر دار شد وکمکم طورری شد که ما سه نفره بیرون میرفتیم وبعضی اوقات سر جلو نشستن تو ماشین با هم دعوا میکردن روزها بسیارعالی می گذشت که باور کردنی نبود دو دختر کنار هم اینقدر هم رو تحمل کنن. بلخره روزی فرا رسید که گفت باید عاطفه رو فراموش کنی وفقط با من باشی من هم که تا حال دل کسی رو نشکسته بودم دوست نداشتم برا اولین بار موجب دل آزاری کسی بشم بلخره خود این خانوم کاری کرد که عاطفه از من دست بکشه ما با هم تک پر شده بودیم وچون اون همش اسرار داشت که با من ازدواج کنه من احمق اون رو با خانوادهام اشنا کردم ویه روز که خونمون روضه بود اون رو به خونمون دعوت کردم. تا بیشتر قم و خیش ها اون رو ببینن و من هم باور کرده بودم که جدا ما به هم خواهیم رسید برا همین رو همه فشار اوردم که اون رو به عنوان عروس وزن من قبول دار بشن ......

یه روزعاطفه به من زنگ زد و گفت محسن چشمات رو باز کن وببین می خوای با کی ازدواج کنی من به خودم گفتم این از روی حسادت داره این حرفا رو میزنه برا همین اعتنای نکردم ..تایکی دیگه به من زنگ زد و گفت دیروز دوست شما با یه تیپ سوسولی اومد مدرسه امتحان داد و رفت سر قرار: وبا پسری به نام سعید رفیق ..باورم نمیشد!! .چون خیلی دوسش داشتم وفکر نمیکردم که به من بخواد خیانت کنه یه روز یه شماره غریبه به من زنگ زد وگفت می خوام درباره معصومه با شما صحبت کنم شب زنگ میزنم .بعدازظهر معصومه زنگ زد وگفت خونمون شمارت رو پیدا کردن وهر غریبه ای زنگ زد جواب نده منه ساده هم باور کردم .تا جائیکه یک روز تو ماشین گفتم به قران قسم بخور که با کسی دوست نیستی .واون اونجا بود که مجبور شد رازش رو بر ملا کنه..ولی باز هم راست نگفت وگفت من فقط یک بار با اون بیرون رفتم وفقط زنگ میزنه من هم باور کردم وقول داد که فراموشش کنه وتلش رو جواب نده ما باز با هم بودیم ومن اشتباه اون رو بخشیدم تا چند ماهی کمی بهش دوباره شک کردم روش فشار اوردم و از من گریخت تا چند هفته

تلفن هام رو هم جواب نمیداد داشتم دیونه میشدم چون بد جور عاشقش بودم من با یه خانومی دیگه هم دوستم که تومشاور خانواده هست(در ضمن اون مثل خواهر من میمونه و معصومه از رابطه ما با خبر بود) ازش خواستم کمکم کنه و اون باهاش تماس گرفت و خواست که جواب تل من روبده معصومه به این خانوم گفته بود من محسن رو دوسش دارم ولی نمیتونم باهاش ازدواج کنم چون فردا به مشگل بر میخوریم بلخره راضی شده بود که تل من رو جواب بده وقتی که زنگ زدم گفت محسن من سعید رو نتونستم فراموشش کنم و اونم دوسش دارم تو از همه زندگی من خبر داری ولی اون هیچی نمیدونه من با اون راحت تر میتونم زندگی کنم من هم قبول دار شدم ولی چون خیلی دوسش داشتم نمیتونستم به همین راحتی فراموشش کنم برا همین گاهی اوقات تک زنگ می زدم یا زنگ میزدم ولی اون جواب نمی داد تا جائیکه به پسره گفته بود یکی مزاحمت برام ایجاد کرده .سعید به من زنگ زد وکمی بد وبی راه گفت ومن ازش خواستم که قرار بزاره هم رو ببینیم تا مشکلات راحتتر حلشه .یک روز ماشین رو ور داشتم بهش زنگ زدم وبا هم رفتیم کافه وشروع به صحبت کردیم وبه خاطر اینکه من پام رو کنار بکشم به من گفت این دختر بدرد زندگی نمی خوره من چند دفعه اون رو خونه بردم با اینکه از معصومه تنفر داشتم ولی به هیچ عنوان باور نکردم .من هم برگشتم به اون گفتم من هم چند بار اون رو خونه بردم اونم گفت من فکر میکردم عشق شما سالم بود گفتم اشتبه فکر کردی ..رفت وفردا معصومه به من زنگ زد و گفت خیلی پستی خیلی نامردی و.........چرا به اون دروغ گفتی منم گفتم چرا اون به من دروغ گفته علتش رو نمی دونست ولی فقط فهمیدم که پسر تا اون روز چند باری به خواستگاری دختره رفته بوده که بعد از شنیدن حرفای من ....دیگه ازش خبری ندارم....حالا شما بگید تقصیر از ان کیست حق .....باشماست بانظرتان موجب دلگرمی من شوید واز عذاب وجدانم بکاهید   

                               چه کنیم داغون و خراب رفیقیم

 اگه یکم فکر کنی می بینی زندگی ارزش زنده بودن رو نداره اگه یگم بیشتر فکر کنی می بینی زندگی ارزش مردنم نداره اما اگه خیلی فکر کنی می بینی مردن وزنده بودن ارزش فکر کردن

             اینم شعری ازته دل خودم بند مند نداره ولی حرف دل...

چرا هیچ کس من و یاری نمی ده

چرا کسی به من محلی نمیده

چرا این دوستا من و رفیقشون نمی دونند

هر روزی من و به یک بهونه ای می رنجونند

کار من شده فقط غصه وغم

یک چشم اشگ وچشم دیگم ماتم

پس برم سر بزارم به قبرستون

که شاید مرگ منم  زودی بیاد به گورستون 

پل ارتباطی من و شما حتی یک اسمس۰۹۳۹۸۵۷۲۳۲۰  

نظرات 51 + ارسال نظر
پسرخاله پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:33 http://pesarkhaleh.blogsky.com

اگه با من بودی که بخشیدمت !!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:39

بخشیدمت بلا!

یاس پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:46 http://www.gheddis.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالب دارین

پریا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 19:22

امیدوارم همیشه موفق و سلامت باشی

سحر شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 13:03 http://www.hamisheasemoni.blogfa.com

سلام وبلاگ جالبی داری ممنون به وبلاگم سر زدی خوشحالم کردیبازم از این کارا بکن

مینا شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

مراقب افکارت باش » آنهابه گفتارتبدیل می شود . مراقب گفتارت باش » آنها به کردارتبدیل می شود . مراقب کردارت باش » آنها به عادت تبدیل می شود . مراقب عادت باش » آنها به شخصیت تبدیل می شود . مراقب شخصیت باش » آنها به سرنوشت تبدیل می شود

مینا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 18:18 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

سلام عزیزم

از اینکه به نوشته های من نظر دادی خیلی ممنونم

وب زیبایی داری

از خدا موفقیت روز افزون برای همه ی جوانها به ویژه شما آرزومندم

باز هم با آمدنت شادم کن

یاس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 22:16 http://www.gheddis.blogsky.com

سلام چرا چند وقته اپدیت نکردی؟

مینا چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 22:54 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

تنهایی دادگاه عشق... قسمم قلبم بود وکیلم دلم حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان. قاضی نامم را بلند خواند. و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد. محکوم شدم به تنهایی و مرگ. کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم. و من گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم هر وقت تونستی پای کلاغ رو سفید کنی . هر وقت تونستی آتش روببوسی هر وقت تونستی توی آب یه نفس عمیق بکشی اون موقع می تونم تو رو فراموشت کنم

ممنون از حضور گرمت

باز هم به دیدنم بیا

مینا جمعه 26 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 20:57 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داری؟گفت نوچ؟گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هیچی نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی.تورودوست ندارم چونعاشقتم. اگه بمیری برات گریه نمیکنم آخه من میمیرم

ممنون از حضور گرمتون

باز هم به دیدنم بیا خوشحال میشم

مدیون مهرت مینا

فهیمه شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 13:51 http://ragbar.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وب زیبای داری
من لذت بردم
به من سر بزنی خوشحال می شم

گلاره شنبه 27 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 17:50

سلام
وبلاگ قشنگی داری
من اولین بار بود که دیدم.
موفق باشی

مینا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 15:43 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

سلام گلم
آپ کردم
خوشحال می شم پیشم بیای

منتظرم

مینا سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

عشق با شکوه ترین حس انسانیست. هیچ کس نمی داند و نمی تواند حدس بزند که دلش چه وقت میزبان این حس عجیب و غریب خواهد شد. عشق مهمانی نا خواند است که هر لحظه ممکن است از راه برسد. وقتی می آید زندگی ات راه زیر و رو میکند. گاهی وقت از این که این قدر تغیر کرده ای تعجب میکنی گویی قبل از این با خودت بیگانه بوده ای و حالا در حال کشف زوایای ناشناخته روحت هستی. معنی‌‌‌‌أ از خیلی از جمله هایی که در باره عشق شنیده بودی با تمام وجود درک میکنی «عشق» یک تنفس آسمانی از هوای بهشت است. زندگی چون خواب و عشق رویای شیرین آن است. زندگی بدون عشق مانند زیستن در تاریکی است. عشق لزت است که در نتیجه خوشبختی دیگری برای ما میدهد. دنیا را زندگی می بینی و روزهارا آفتابی زندگی را فقط برای او و در کنار او می خواهی . اما الههّ عشق دشمنان بی شماری دارد که بعد از مدتی به جانشان می افتند. ابری تیره جلوی نور خورشید را میگیرد. و تو را از هوای بهشتی اش محروم می کند عشق تو به گذشته می رودو جزیً از خاطرات غبار گرفته دیروز میشود. که هیچ وقت از یاد انسان نمیرود. در این صورت واکنش تو چیست؟

آرزو چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 16:16

salam
chera on nameshe alya mahhshar
kolak karde merse bay

فهیمه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:36 http://ragbar.blogfa.com

سلام
اگه یه کم فکر کنی میبینی زندگی ارزش زنده بودن رو نداره اگه یه کم بیشتر فکر کنی میبینی ارزش مردن رو هم نداره اگه خیلی فکر کنی میبینی مردن و زنده بودن ارزش فکر کردن رو ندارن
اینه داداش؟
به من هم سر بزنی خوشحال می شم
موفق باشی

مینا جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 22:55 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

سلام گلم

امیدوارم همیشه موفق و موید باشی و ممنونم از اینکه به وبلاگم اومدید .

مینا پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:15 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

سلام گلم

خوبی؟

به خدا منو ببخش اگه دیر جواب دادم آخه سخت مشغول درسم

بابا دمت گرم مثله همیشم عالیه

به دیدنم بیا

خواهر ت مینا ٍ

مینا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 17:55 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

از جلوی گل فروشی رد میشدم دیدم قشنگترین گلش نیست , نگران شدم , پس تو کجایی؟

سلام عزیز خوبی؟

شما نباید یادی از من یادی بکنین بگین مینا زندست یا مرده؟

موفق باشی بای

mina سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 16:54 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

salam dadashe golam baba damet garm alhagh ke be khahare rafti

nemidunam bayad chi benvisa

omidvaram tu zendegit moafagh bashi

ساناز پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 http://sanazee.blogfa.com

سلام
خوبی مرسی که سر زدی
وبلاگ قشنگی داری

ساناز پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 http://www.yaram.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری موفق باشی

مینا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 18:07 http://www.donyaye67iha.blogfa.com

سلاااااااااااام به داداش بی معرفت خودم

بابا دمت گرم نباید یه یادی از خواهرت کنی

من آپ کردم ولی تو نظرام کسی که نبود تو بودی

بیا باشه؟

غریبه جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:50

سلام محسن جان؛خب فکر نمیکنم نظر من مهم باشه جون به نظر میاد خانم ها بازار وبلاگت رو داغ کردن ولی در کل خوب بوذ ؛ به امید دیدار موفق باشی.بای

مینا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:25

خاتون یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 17:42 http://khatoon.blogsky.com

سلام . قشنگه وبلاگتو می گم هم نوشته هاش قشنگه هم قالبش .
بازم بهم سر بزن . منم حتما لینکت می کنم . بای ی ی ی ی

فرشته سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 13:49 http://www.loci.blogfa.com

سلام..........
می خواستم بگم مدرسه ی آسیه دقیقا کنار مدرسه ماست....
هر چی نظرات بالاتو میخواستم باز کنم....باز نمیشد....
دختره رو دیدم........
خوشگل بود...........اما...........

آزاده پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:47 http://www.amical.blogsky.com

سلام
نمی‌دونم واقعا راهنمایی می‌خواهی یا نه؟ اما در صورتیکه همه‌ی داستانت واقعی باشه٬ خودت یک بار به عنوان یک بیننده اون رو بخونی متوجه اشتباهاتت می‌شی چون اونقدر واضح و روشن هست که ...

ببخشید من زیاد اهل تعارف نیستم٬ کودکانه زندگی نکن. فرصتی رو که فقط یک بار در اختیارت قرار گرفته به این راحتی هدر نده!!

خدانگهدار

آزاده یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 http://www.amical.blogsky.com

سلام
منظور من اصلا بخشش کسی نبود٬ چون من از روحیات شما و اون خانم اطلاعی ندارم بلکه منظورم رفتار و برخوردهای خودتون بود. اگر گفتم بعنوان بیننده وبت رو بخون به این خاطر که بتونی متوجه اشتباهات خودت بشی٬ و این گام اول در راه رسیدن به تصمیم درسته.
(بگذریم من کمی سخت گیرم) امیدوارم زودتر راه حل مناسبی پیدا کنی.

موفق باشی برادر


مینو دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 http://www.shaeraneh.blogsky.com

سلام اولا به خاظر زبلاگ زیباتون تبریک میگم
اما در مورد عشقتون باید بگم وقتی به عاطفه فکر میکنم میبینم چقدر شبیه منه منم ۱ دوست دارم اما اون منو واسه دوستی میخواهد
به نظر من شما فقط به ظاهر طرفتون توجه کردید و بدون شناخت جلو رفتین
ایکاش به جای اینکه به فکر معومه باشین ۱ جوری دل عاطفه را بدست بیارین شاید اینجوری بتونین گزشته ی تلختو فراموش کنی

شروین دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:49 http://www.shahriyareman.blogsky.com

سلام
من غزالم
ببین کامل نخوندم ولی حقته
تو که دوس شدی
ئدل شکستی باید دلت شکسته می شد
این رسم روزگاره
تازه دل نشکسته هم دل آدم رو می شکنن

مینا آجی کوچیکت چهارشنبه 24 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 16:47

سلام داداش گلم نخوندمش ولی حتما میخونمش

موفق باشی بای داداش گلم

پری جون شنبه 27 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 http://mamnooee.blogsky.com/

محسن عزیزم
سلام
نوشته ات رو خوندم . تنها تو مقصر نیستی . ام مقصر هستی . تو هیچوقت عاشقش نبودی . اگه بودی هرکاری می کردی که خوشبخت باشه .

با یه عشق کهنه آپم
منتظرتم
تا بعد ...

اذر دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 19:37 http://niceeffect.blogsky.com

سلام مححسن عزیز
از اینکه به من سر زدید ممنونم
عشق شما ی طرفه بود اون عاشق شما نبود و براش شما یا کس دیگه مهم نبود حتی بعد از رفتن اون اقا مطمین باش رفته سراغ کس دیگه اگه عاشق بود هیچ وقت این برخوردو نمی کرد . وتو اینقدر می خواستیش که بخاطرش همه کار کردی . اگه ونستی از احوال الانت برام بگو می خوام بدونم احوالت چطور حتما یادت نره منتظرم .چون این دردو کشیدم می دونم چه حال دردناکییه

تمنا پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 http://tamannayeaftab.blogsky.com

سلام خوندم داستان واقعی بود؟
از پسره بعید بود به این راحتی گول بخوره شاید دل عاطفه رو بد جوری شکونده بوده ! نمی دونم این اتفاقا خیلی می افته
تو هم غصه نخور
خدا حافظ

زهرا پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 21:33 http://zahrajoonam.blogsky.com

سلام عزیز.از حضور گرمت ممنون.من نمیتونم در مورد داستان عشقییت هیچ قضاوتی کنم هر چی باشه هر کسی تو زندگیش یه جور عاشق میشه و همه نمیتونن مثل هم باشن ولی من فقط برات آرزو میکنم که عشقت یه عشق خدایی باشه و اگه خدا از این عشق راضیه هر چه زودتر بهش برسی تا خیالت یه دفعه راحت بشه وگرنه چه فایده برای کسی بمیری ولی هیچوقت بهش نرسی.امیدوارم انتظارت به خوبی و خوشی به پایان برسه.ان شا الله.من آپم و منتظر حضور گرم دوباره شما.موفق باشی.بای

محمد یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 17:38

سلام
این چیزی که شما نوشتید عشق۵ نبوده بلکه هوس بوده هوس هم پی گیری ندارد خصوصا با چیزهایی که شما نوشته اید به نظر می رسد که طرف مقابل هم ةدم هرزه ای است بنابراین به درد تزدواج نمی خورد اگر دوست داشتید بیشتر مشورت کنید ایمیل بزنید تا راحتتر صحبت کنیم.موفق باشید

سودا چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 14:15 http://www.sevda200006.blogfa.com

زندگی دفتری از خاطرهاست... یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک... یک نفر همدم خو شبختی هاست،یک نفر همسفر سختی هاست، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه مسافریم
امیدوارم موفق باشی خوشحال میشم یه سری ام به کلبه خرابه من بزنی [گل]

رضا شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:29

کار درستی نکرده ای آخه آدم کسی را که دوست داره آزار نمیده حتی اگه اون بهت نارو بزنه من اگه بودم به پسر ه زنگ میزدم و می گفتم که دروغ گفته ام اگه نگی احساس گناه یک عمر گریبانت را می گیره اگه دوستش داری تو قفس نگهش ندار فقط رهاش کن تا پرواز کنه وخوشبخت بشه -دوست جدید شما رضا

ساراجون دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:15

سلام یه سوال میخوام بدونم الان عاشق کدوم یکیشونی؟معصومه یا عاطفه.بهم پی ام بده

حامد چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 21:47 http://koole.blogfa.com

سلام
منم تو دانشگاه از یکی از همکلاسیام خوشم میاد
نه فقط که خوشم میاد
دوسش دارم
ولی تا حالا نتونستم بهش بگم
داستانتم خوندم
به نظرم تو از اولش اشتباه کردی
تقصیر خودته
وقتی میتونی کیو جایگذین یکی دیگه کنی یعنی که دومی بهتر از اولیه
یعنی تو اصلا اولیو دوست نداشتی
**********************
خوبه که بلاگت مال بلاگ اسکایه
چون نظرات جدیدو میتونی خیلی راحت ببینی

حسین شفق یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 http://nedaeshafaq

سلام :
به نظر من اشتباه کلی از شماست
هر وقت خواستی نظر بدی بعد بقیه شو بهت میگم

آنی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 20:00

سلام
اینطور که شما نوشتین بنظرم اولین اشتباه با شما بوده مقصر اصلی شمایین ولی خوب نمیشه تو هر معادله ای فقط یه طرف قضیه رو دید ..................

ahmad چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 http://30lverboy.blogfa.com

سلام وب
قشنگی داری
شادو پیروز باشید

ندا شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:19

این جهان کوه هست و فعل ما ندا/باز آید نداها را سوی ما صدا
تو مثلث عشقی تو و عاطفه و معصومه خیانت معصومه و رفتنش با سعید تلافی خیانتت در حق عاطفست و کاری که باهات کرد حقته چون دل عاطفه رو شکستی.و کاری که تو با معصومه کردی هم حقشه چون به تو خیانت کرده بودو تلافی کردی.ولی مسئله ای که هست اینه ما خدا نیستیم و اینجا هم قیامت نیست که بخوایم سزای اعمالشون نشون بدیم و بهتره به جای نفرین یا تلافی به خدا واگذار کنیم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:13

سلام. به نظر من داشتن دوست دختر کلا دردسره. پس همون بهتر که سراغ این چیزا نری!

ارتمیس دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:23 http://must-die.blogfa.com

سلام به نظر من اول باید یه جوری از عاطفه دلجویی کنی نمیگم برو بازم باهاش رفاقت کن ولی از دلش در بیار دیگه! در مورد معصومه هم نمیخواد دیگه بری دنبالش چون دوستت نداره شاید برات سخت باشه ولی حقیقته راجبه چیزایی هم که به سعید گفتی نمی خواد بری مثلا درستش کنی بیخیال شو چون بدتر میشه همین! موفق باشی

maral یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 http://manatotanha.blogfa.com

salam mohsen jan
weblage ghashangi dari dastane ashegh shodan to mesle dastan mane ama ye fargh haie kochiki mikone
midoni man behesh forsate dobare dadam ama behtar ke nashod hich badtar ham shod
az nazare man forsate dobare mesle in mimone ke
vaghti ye mashin behet mizane va barmigarde mige bebakhshid ama mikhad yebar dige az rot rad beshe ke motmaeen beshe chizi azat namonde
khoshhal misham be man ye sari bezani
manvatotanha.blogfa.com

احسان چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:31

اولا سلام مشکل از شماست که با یه صدا عاشق یه دختره شدین اونم دختری که.....به نظر من نه تو نه اون پسره عاشقه واقعی نیستین بلکه هوسه در ضمن این دیگه رفته مواظب باش دیگه از این به بعد عاشق دک و پوز دخترا نشی من جای تو بودم اصلا بهش فک نمیکردم دختره ی ....

نگار سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:05

سلام گلم
فقط ی چیز میتونم واس داستان عشقیت بگم....واس کسی بمیر که واست تب کنه....امیدوارم منظورمو فهمیده باشی....روزت ملوس بابای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد