عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

عشقولانه *عشق خاموش

عشق یاخیانت تنفر یا دوست داشتن

یا امام رضا

وقتی که میزند ان نقاره خانه ات.گویا که مست تو میشود ان دلداده ات

وقتی که میرسد ان نغمه رضابرگوش..گویا که معتکف شده این دل به خانه ات

بوی گلاب حرم بوی عرش خداست..این عرش خدا همان سنگ فرش رضاست



دل شکستم و میخوام به گنبدت هدیه کنم

تو تکیه گاه عالمی میخوام بهت تکیه کنم

نگاهت قشنگ و زیباست مثل اون کبوترا

منم اقا دوست دارم تو حرمت گریه کنم

به صفای کفترات یه مشت گندم خریدم

تا به من بالی بدن گنبدت و دور بزنم

ضامن اهو شدی  و ضامن کبوترات

یعنی من جا ندارم ما بین اون کبوترات

بیا اقا تو بخر خوب و بدو از یکنار

مگه ما دل نداریم بشیم فدات با نوکرات

سنگ مزارم

بنویسید به روی سنگ قبرم که مرید حیدرم..
عاشق و دلداده مولا امیر عربم
بنویسید جوان کام نرفت است ز دنیا
کام او کامل شداست با دیدن کرببلا
بنویسید که مجنون شده رقیه ام
... عاشق لعن مغیره و بنی امیه ام
بنویسید به ذکر فاطمه حساس بود
نوکر میخانه و کلب در عباس بود
بنویسید ریشه چادر به دادش میرسد
با دعای مادرش اخر به یارش میرسد
بنویسید به یاد حسن و محسن زهراست
ارباب دلش سه ساله لقبش با زهراست 

بنویسید که تنها ارزویش بود شهادت
تا که گردد جانفدای مهدی واقای امت
بنویسید توسل به حسین او بسته
به کرامت وشفاعتش دخیلی بسته
... بنویسید به خاک رفت وندیدست مهدی
ارزوی دلش این بود شود سائل مهدی
بنویسید زیر بیرق توی هیئت بوده است او
نوکر ال علی و فاطمه او بوده است او
بنویسید دلش در تاب و تب بود...
اسیر روضهای کوچه و دیوار و در بود
بنویسید افتخارش توی هیئت این بوده
شده کفش جفت کن و سینش کبوده
بنویسید اعتبارش توی دنیا این بوده
شده سینه زن و گریه کنه بی بی رقیه

قاصدک

وقتی نگاهش میکنم شاید نفهمد قاصدک

آنگونه مستم میکند از خود بیخود قاصدک

ای بال رنگین عشق من تو ناز کن از بهر من

من که خریدارتوام پس ناز کن ای قاصدک

زیباتر ازتوی خوی نیست عاشقتر از تو روی نیست

اخر چه گویم وصف تو عاشق شدم ای قاصدک

بالت برایم پر زند میکده را در میزند

اخر بگو تو کیستی اسمت گذاری قاصدک

مجنون ولیلی نیستی شیرین وفرهاد کیستی

اخر بگو بر گوش من تو کیستی ای قاصدک

بادبان شده بر  عاشقا .. بنیان گذار دلبرا

دلباخته معشوقه ها ای قاصدک ای قاصدک


ببخشید اگه خوب نشد بازم ممنون ار استقبال خوبتون دوستون دارم

تقدیم به عاشقان دلسوخته

ولنتاینتو مبارک شعر ازخودم وتقدیم به شما
چه شبهای که تا صبح. به یاد تو سپری شد.
چه روزهای که اسم تو. واسه قلبم بهونه شد.
تو میگفتی که میخواهم. عزیز خانه ات باشم
چرا این گونه تورفتی که خانه بی تو خالی شد
دلیل رفتنت شمع درونم بی بهانه اب میکرد
چرا رفتی دلیلش را ؟خواب یا رویا نفهمیدم.
چو عکست روی دیوار.. به نقاشی کشیدم.
به چشمانه سیه رویت.. غمی رامن نمیدیدم
فقط اخر نمیدانم چرا اینگونه حکم کردی؟
که قلبم مثال حکم آس دل. تنهاترین کردی
فدای رفتنت بازم که شاید باز ایی.
من اخر قول دادم.به قلبم بازمی أیی.
شبی غمگین شبی بی روح شبی بیار بازا
که باز امشب به همراه. سحر اصلا نمیای
شبی غمگین ،شبی بارانی وسرد.
مرادرغربت فردارهاکرد.دلم درحسرت دیداراوماند.مراچشم انتظارکوچه هاکرد.به من میگفت:تنهایی غریب است.ببین باغربتش بامن چه هاکرد.تمام هستی ام بود و ندانست.که درقلبم چه اشوبی به پاکرد.چراهرگزشکستم رانفهمید؟اگرچه تاته دنیاصداکرد!
صدایش گوش من را هم نرنجاند.ان صدا لالایی رویای من بود.چه میشد گوش من کر بود دوستتدارم هایت را نشنیده بودم.شاعر خ و د م.محسن سمیع زاده

بنویس

بنویس ای قلم مشکی غمگین بنویس   بنویس از غم این سینه سنگین بنویس 

بنویس ای قلم قرمز من از دل خون       بنویس لیلی ما خسته شده از مجنون

بنویس کاسه مارا نشکسته لیلی         جای کاسه دل ما را بشکسته لیلی

بنویس ای قلم زرد پریشانی من           بنویس از دل واز عشق پشیمانی من

بنویس امده پاییز به باغ دل من       دوری از فصل بهار است همه مشکل من

اسمان را قلم ابی من زیبا کرد            صفحه بعد مرا موج زد و دریا کرد

قلم سبز کجای چرا گمشده ای      نکند غرق در این موج تلاطم شده ای

صفحه بعد سفید است ننویسد چیزی    گه زمستان برسد اخر هر پاییزی

دفترم فصل زمستان شدوتا پایان رفت   قلم سبز که گم شد زوجودم جان رفت


نظر بذارید در مورد شعر اگه نظرا خوب باشه شعرا دیگه هم میذارم.محسن سمیع زاده